مالکیت دولتی علت رکود سینمای ایران (پیشنهاد عنوان)
ناگفته های ابراهیم مختاری درباره سایه سنگین دولت در سینمای مستند
الهام نداف
Nadaf.elham@gmail.com
اینکه دولت در تمام امور هنری دخالت می کند نه اتفاق عجیبی است و نه غریب. اما این دخالت کردن تا اندازه زیادی می تواند به ضرر سینمای مستند تمام شود. این شروع بحث و گفتگوی طولانی من با ابراهیم مختاری بود. ابتدا قرار را بر آن گذاشتم که در مورد نمایش فیلم های مستند و نبود مکان مناسب برای عرضه این فیلم ها صحبت کنیم. اما به پیشنهاد مختاری همه این معضلات را از ابتدا ریشه یابی کردیم و سر نخ هم به حضور دولت در سینما و دولتی شدن این حوزه رسید.
ابراهیم مختاری یکی از فعال ترین اعضای انجمن مستندسازان است. او عضو هیئت مدیره خانه سینما و همزمان عضو هیئت مدیره و سخنگوی انجمن مستند سازان است. او را در خانه سینما و در کنار محمدرضا مقدسیان مستندساز با سابقه پیدا کردیم. گفتگوی طولانی ما با این مستندساز مطرح به درازا کشید اما او در تمام مدت بحث، نه از موضوع مورد نظر فاصله گرفت و نه به موضوعات حاشیه ای پرداخت. حافظه مختاری در این گفتگو و جمع آوری مطالب در چهارچوبی منسجم ستودنی است.
*بحث قابل طرح در سینمای مستند ایران، حضور پر رنگ دولت در حوزه تولید و نمایش فیلم است. فکر می کنید این مساله تاثیرات منفی دارد یا مثبت؟
سینمای مستند اوضاع بدی در مورد نمایش فیلم ها دارد. ما تلویزیون خصوصی نداریم و تلویزیون ما در انحصار مدیران حکومتی بوده و مساله اصلی آنها هم از ابتدا این نبود که از طریق فیلم های اجتماعی و پاسخ دادن به سینمای اجتماعی به سینمای مستند کمک کنند. از طرفی جذابیت مخاطب عام به سوی مستندهای اجتماعی است که مدیریت دولتی نسبت به آن دچار سوء تفاهم است.
*به خاطر همین معضل دولتی بودن تلویزیون نمایش سینمای مستند در این رسانه با شکست مواجه شده است؟
چون خاستگاه مدیریت تلویزیون سیاسی است گرایش مدیریت آن به سوی آثار دولتی و نمایش فیلم های تبلیغاتی است. معمولا تماشاگر این نوع آثار به ویژه وقتی تکرار شود پس می زند. وقتی کسی مدام بخواهد از خودش حرف بزند و خودش را نمایش دهد بدیهی است که تماشاگر تماشا نمی کند.
*یک زمانی ویدئو می توانست به کمک سینمای مستند بیاید؟
ویدئوی خانگی در آغاز فعالیت هم دست دولتی ها بود.
*یعنی به نظر شما مشکل نمایش سینمای مستند در هر شرایطی به حضور دولت در این سینما برمی گردد؟
تماشاگر ایرانی به آثار سینمای مستند دسترسی ندارد و مرحله نمایش مثل زنجیر به مرحله سرمایه گذاری سینما مستند وابسته است. در ایران به خاطر حضور مسلط دولت و تلویزیون در سینمای مستند معمولا رشد سینمای مستند و به ویژه مستندهای اجتماعی دچار مشکل شده است. البته در انقلاب و هشت سال دفاع مقدس و جنگ گشایش هایی پیدا شد اما بعد از مدتی دوباره بسته شد.
*منظورتان از باز و بسته شدن دریچه های سینمای مستند چیست؟
در دوران انقللاب دوربین ها آزاد شدند وبه میان در جامعه رفتند. از این حرکات حمایت و پشتیبانی می شد و بعد از تشکیل حکومت و استقرار دولت هم تا اندازه ای این گرایش ها وجود داشت اما کم کم این حمایت ها کم شد. طوری که توسط برخی مدیران فیلم های مستند اجتماعی و انتقادی به مخالفت با دولت تعبیر می شد.
*مخالفت از جانب چه کسانی بود؟
اغلب مدیران احساس می کردند نمایش یا ساخته شدن فیلم های اجتماعی انتقادی در حوزه مدیریت شان آنها را با مشکل رو به رو می کند. آنها ساده ترین یا بدترین راه را برای حل مشکل، یعنی تنگ کردن دریچه های سینمای مستند انتخاب کردند و پس از مدتی چون راهکارهای مواجه با سینمای مستند را پیدا نکردند، به جای حل مساله، آن را حذف کردند.
*با این وجود می توانیم بگوییم سینمای مستند در زمان انقلاب دوران طلایی خود را سپری کرده است؟
سینمای مستند در ایران سهم خود را از انقلاب نگرفته است. به جای اینکه با انقلاب اسلامی در این سینما گشایش ایجاد شود، این اتفاق نیفتاد. همانطور که می ببینید بعد از گذشت سی سال از انقلاب سینمای مستند در تلویزیون جایگاه روشنی ندارد. چرا که ساعت مشخصی به مستند ایران اختصاص داده نشد. اگر هم داده شد نوعی برگزار شد که جدی گرفته نشد. حتی نمی بینید که سینمای مستند ایران نسبت به آثار خارجی مستند نمایش برابر داشته باشد. مدیران تلویزیون به نحوی برنامه ریزی کردند که سینمای مستند ایران را به سینمای مستند خارجی واگذار کرده است. این مساله به آن معنی نیست که سینمای مستند ایران بازنده است بلکه سیاست های مدیران در نماش تلویزیونی این برتری را القا می کند. بخش دولت هم در سینمای مستند همین آسیب را زده است. به جای اینکه سینمای مستند ایران رشد کند سینمای مستند دولتی ایران رشد کرده است.
*رسیدیم به همان بحث ابتدایی. دولتی شدن سینمای مستند چطور می تواند به سینما ضربه بزند؟
در حوزه های متعلق به دولت سینمای مستند دولتی سینمای مستند ایران را بلعیده است و بودجه ها سبب رونق سینمای مستند دولتی می شوند و سینمای مستند ایران بی نصیب می ماند. مدیریت دولت به جای اینکه بخش خصوصی سینمای مستند ایران را تقویت کند تولید های مدیریت خودش را تقویت می کند. معمولا مدیریت دولتی سعی می کند روی مضامینی سرمایه گذاری کند که دولتی است و یا مضامینی تعریضی به سیاست دولت نشود و سیاستمدار را ناراحت نکند. و چون در این کار با برداشت شخصی از خواسته های دولت عمل می کند اغلب اوقات به بیراهه می رود و در فکر موقعیت خود بودن – که طبیعی هم هست – موجب اعوجاج در سیاست گذاری ها می شود.
*مصداقی تر صحبت می کنید؟ کدام مورد از اقدام دولت در سینمای مستند شما را به این برداشت می رساند؟
مثلا مدیریت دولتی از موضوع های انقلاب و جنگ و رویدادهای مذهبی رضایت سیاستمداران در حاکمیت و دولت را در نظر می گیرد اما اگر بخش خصوصی این موضوع را بسازد با توجه به تماشاگر عام به آنها نگاه می کند. به همین علت هم معمولا زنده بودن در اثار مستند تولید شده دولتی را کمترمی بینید. زنده بودن آثار مستند بیشتر در بخش مستقل سینمای مستند هست.
*بخش مستقل سینمای مستند چطور شکل می گیرد؟
سینمای مستند مستقل در ایران از اغاز پیدایش در دل نهادهای حتی دولتی و تلویزیون بود اما محدود و کم شمار بود. قبل از انقلاب سیستم فیلمسازی در ایران گران بود. بخش خصوصی نمی توانست چندان در آن عرصه فعال باشد. از طرف دیگر بازار جهانی مثل امروز نبود. وزارت فرهنگ و ارشاد مسئول بود و تلویزیون که خودش سرمایه گذار کارها هم بود مستندها را نمایش می داد. ولی بعد از انقلاب و سپس با انقلاب دیجیتالی توجهات جهانی هم به سوی سینمای مستند بیشتر شد. انقلاب دیجیتال امکان عرضه آثار مستند را مرتفع کرد. هزینه تولید را پایین آورد و بخش خصوصی هم با بودجه خرد می توانست عمل کند.
انقلاب دیجیتالی و ارزان شدن ابزار و ادوات فیلمسازی است. سینمای مستند مستقل ایران را همچون هوای تازه ای شکوفا کرد. سینمای مستقل مستند از مستندسازانی شکل می گیرد که علائق خود را بدون پشتوانه دولتی و تلویزیون و یا با جلب مشارکت مرکز گسترش می سازند. اما در این مشارکت می کوشند علائق خود را به دیدگاه تبلیغات دولتی واگذار نکنند.
* بازار مصرف سینمای مستند ایران اکنون چه وضعی دارد؟
سینمای مستند ایران باراه افتادن شبکه های خارجی فارسی از تنگنای بازار داخلی و از نبود امکان نمایش تلویزیون آزاد شده است. مدیریت تلویزیون و مرکز گسترش نتوانستند با داشتن همه امکانات لازم چنین نقشی را برای سینمای مستند ایران ایفا کنند. اکنون بر اثر سوء سیاست آنها حاکمیت و دولت دچار مشکل شده است و باید متحمل هزینه های بسیاری شود. در حالی که از آغاز و اکنون در همه حال مستندسازان می توانند در درجه یکم مولدهای آثار سینما تلویزیون ایران باشند اما امیدوارم در سطح دولتی و حاکمیت سینمای مستند ایران را از بازار شبکه های فارسی زبان و اساسا بازارهای بین المللی محروم نسازند.
*این دولتی بودن سینمای ایران از چه تفکری ناشی می شود؟ شاید مسئولان توجیه مناسبی برای این کار داشته باشند.
در سینمای ایران ایراد اساسی وجود دارد و آن هم به این برداشت سنتی برمی گردد که دولت وقتی پولی می دهد باید به همان اندازه صاحب مالکیت فیلم باشد. برای راه انداختن صنعت این مساله کاملا نادرست است. ما نمونه های مشخصی در دنیا داریم. دو جور حضور دولت در سینمای دنیا وجود دارد. یکی اینکه اصلا دولت نباید وارد بشود و فقط باید بخش خصوصی این کار را برعهده بگیرد. بدیهی است اگر بخش خصوصی خلاف کند دولت می تواند اعلام جرم کند و حکم قضائی بگیرد و یا کارهای دیگری که قانون حق آن را به دولت داده است. در برخی نظام های سینمائی هم مثل صنعت سینمای فرانسه دولت حضور دارد اما کمک بلا عوض به سینما می کند. برای این کار صندوق هایی را طراحی کرده است به کمک خود را شبیه جایزه – که بلا عوض است – از بین متقاضیان به طرح های برنده برای نگارش فیلمنامه یا ساخت فیلم ها می دهد. البته با این کمک ها همه فیلم را نمی توان ساخت. هر صندوق یا نهادی بخشی از بودجه را تامین می کند به همین خاطر هیچ نهادی مالک اثر نیست. ممکن است برخی از کمک دهندگان اجازه یکی دوبار پخش اثر را بخواهند. عنصر مهم این نظام تحریک کردن نیروهای سرمایه گذار و تهیه و تالیف به جذب تماشاگر است چون در این نظام آنها از افزایش کیفیت و نمایش و جلب بازار مصرف به اعتبار و به دستمزد و به سود عمل خود می رسند. یعنی به خاطر جذب مخاطب بیشتر و اقتصادی شدن فعالیت شان بیشتر می کوشند.
*این که در سینمای دنیا اتفاق می افتد. در سینمای ایران وضعیت به چه صورت است؟
در ایران این مساله کاملا برعکس است. دولت سرمایه گذاری می کند برای اینکه به نیازهای خودش پاسخ بدهد در این سیستم رانت به وجود می اید و چون دولت پول اثر را می پردازد “تولید به قصد تولید” شکل می گیرد و و مساله نمایش و تماشاگر ازاد که باید سرمایه ساخت اثر را برگرداند، از چرخه سینمای دولتی حذف می شود. این وضعیت در سینمای دولتی حاکم است در حالی که بخش خصوصی اگر مرحله نمایش و تماشاگر را از دست بدهد زیان می کند و حذف می شود. آنهایی می توانند رقابت کنند که توان بازگشت سرمایه را دارند.
*از طرفی بعضی از آثار هم نمی تواند به تنهایی مخاطب را جذب کند. به هر حال به کمک دولت نیاز دارد.
بدیهی است که هر اثری نمی تواند تماشاگر عام را جذب کند. برای این موارد هم دولت وظیفه حمایت فیلم های خاص را دارد.
· *با این حساب دولت در سینمای ایران نقش منفی دارد؟
·
· این حرف را نمی توان زد. از دولت استفاده و سوء استفاده می شود. دولت را در سینمای ایران بد نام کرده اند. وجه منفی پیدا کرده، ابزار رانت و سوء استفاده و ابزار زیر پا گذاشتن حقوق بخش مهمی از جامعه سینمائی شده است. برای سینماگر دولتی نمایش چندان مهم نیست چون با گرفتن پول ساخت فیلم از دولت به حق یا نفع خود می رسد. از طرفی سینما مستند تجاری هم راه خودش را می رود که در سینمای مستند این بخش را تقریبا نداریم اما خیل بزرگ سینماگر غیر دولتی را داریم که وضع نامناسبی دارند.
*انقلاب دیجیتالی هم نتوانست به سینمای ایران کمک کند؟
انقلاب دیجیتالی در سینمای ایران منجر به تولید آثاری شد که قبل از این تولید نمی شد. به طرح مضامین و موضوعاتی در سینما امکان پیدایش داد که تا پیش از این امکانش نبود. در سینمای مستند باعث افزایش حجم از تولید شد. انقلاب دیجیتالی موجب تحول بزرگی در سینمای مستند ایران شده است. مهمترین آن کاهش سلطه دولت و تلویزیون بر سینمای مستند ایران است. مدیریت دولتی و تلویزیون در عرصه سینمای مستند نتوانسته است این شکوفائی را با نهاد دولت و تلویزیون در ایران سازگار سازد.
*نقش انجمن مستندسازان در بالا بردن سینمای مستند ایران چه اندازه است؟
انجمن مستندسازان نتایج سوء سیاست ها را به مدیران گوشزد می کند. و می کوشد سیاست هایی که برای سینمای مستند ایران مفید است عرضه کند. سعی می کند افکار عمومی جامعه مستندسازان را به تغییر ساختار سینمای مستند ایران جلب کند. و می کوشد به موازات همین نقش را با مسئولان سینمایی کشور به ویژه معاونت سینمایی در دولت و مدیران ارشد در تلویزیون انجام دهد. انجمن مستندسازان برای گشایش بازار داخلی چون درهای تلویزیون را به روی سینما بسته دید تلاش کرده است که امکان نمایش خانگی را به روی سینمای مستند باز کند. اقدام مثبت وزارت ارشاد این است که به مالک اثر در سینمای مستند حتی اگر فرد حقیقی باشد مجوز پخش ویدئوی خانگی میدهد.این مجوز ساده باعث شده است صاحبان آثار مستند در پی پخش ویدئوی خانگی خود بروند. این کاری بود که در طول سه دهه مرکز گسترش باید می کرد و نکرد.
*یعنی موسسات پخش فیلم های سینمایی از اثار مستند حمایت نمی کنند؟
چندان گرایشی به پخش مستند ندارند. فعلا آثار سینمای مستند باید سوار بر موج پخش نوارهای موسیقی در مکان های خاصی شود. این نقطه اکنون شاید آغاز خوبی است.سینمای مستند ایران باید بتواند سهم خود را از پخش تلویزیونی به دست آورد. دریغ کردن امکان نمایش تلویزیونی به روی آثار سینمای مستند ایران عامل رکود این سینما و محروم کردن جامعه ایرانی از تماشای چهره خویش است. پیامد این سیاست تماشای چهره دیگران و فراموش کردن چهره خود است. امیدوارم در دولت و حاکمیت به این مهم توجه شود.
*توصیه شما به عنوان مستندساز به دولت چیست؟
حاکمیت باید مدیران تلویزیون را از سرمایه گذاری در ساخت اثر مستند ممنوع کند. تلویزیون باید وادار به خرید حق نمایش آثار مستند از بخش خصوصی شود. انحصاری بودن تلویزیون در دست مدیریت حکومتی به معنی آن نیست که برخی مدیران تلویزیون سیاست های رونق بخش را اعمال نکنند. متاسفانه عملکرد مدیران تلویزیون در مورد سینمای مستند رکودی بوده است. اگر تلویزیون وادار به خرید تنها حق نمایش آثار مستند ایرانی شود و در برابر اثار خارجی هم ملزم باشد، دو تا سه برابر آثار مستند ایرانی پخش کند، نخستین اتفاق مهم می افتد. البته اگر تلویزیون نخواهد همه ی این ساعات را با فیلم مستند دولتی پر کند. یکی از راهای گریز از دور باطل – اضافه بر تاسیس تلویزیون بخش خصوصی – تاسیس “صندوق سینمای مستند تلویزیون” است که در پژوهش و نگارش سناریو و تولید آثار کمک کند، و در نهایت تنها برای دو سه بار پخش سهم خواهی کند. سوء سیاست های مدیریت تلویزیون در سینمای مستند ایران و راهکار تغییر این سیاست ها از منفی به وجه مثبت در این گفتگو نمی گنجد.
*مستندسازان ما گرایش چندانی هم به تولید اثار بلند مستند ندارند. چرا؟
وقتی بازار مطمئن نداشتید سرمایه به سوی تولید کالا نمی آید و توان تولید آثار بلند را – که هزینه بر است – نخواهید داشت. سیاستهای رکودی باعث می شود سرمایه گذاری سنگینی در سینمای مستند صورت نگیرد و سینمای مستند متکی به سرمایه گذاری های خرد و نیروهای مولف و مستندساز شود که با دستمزد و کار خود سرمایه فیلم را تامین کنند. نتیجه فیلم های کوتاه ۳۰، ۴۰ دقیقه ای می شود. اما اگر بازار مصرف آثار سینمای مستند گشوده شود و از قید دولت و تلویزیونی رها شویم و این دو نهاد سهم سینمای مستند را ادا کند، وقتی چرخش سرمایه گذاری مداوم شکل بگیرد باعث می شود تولیدات قدرتمند داشته باشیم و تولید آثار بلند مدت هم راه بیفتد و آثار سینمای مستند توان جذب تماشاگر همگانی سالن های سینما را هم داشته باشد.
*همانطور که اشراف دارید مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی یکی از نهادهای موثر در امر تولید مستند است. این مرکز تا به اینجا درست عمل کرده است؟
وقتی قرار است مرکز گسترش با بودجه دولت فیلم بسازد طبیعی است که در انتخاب مضامینش ملاحظات دولتی داشته باشد. یک تفاوت مرکز با تلویزیون امکان مشارکت در سرمایه گذاری بخش خصوصی با آن است که نسبت به تلویزیون که بسته عمل می کند مثبت بوده است. از سیاست های نا مناسب مرکز پافشاری روی مفاد تیپ قراردادی است که معروف به قراردادترکمانچای شده است چون حق طرف دوم – بخش خصوصی – را ضایع می کند. اگر مدیریت مرکز در طول این سالها مفاد این قرارداد را ازیکطرفه بودن در می آورد مطمئنا همین نکته به ظاهر کوچک تاثیر بسیار بزرگی بر جان گرفتن بخش خصوصی می گذاشت. این موضوع به تمامی مدیریت های مرکز از آغاز تا امروز برمی گردد. اما موضوع فراتر از این هاست. بحث در این است که مرکز نباید سرمایه گذار و تولید کننده آثار سینمای مستند باشد. مرکزی که فیلم تولید می کند و بعد هم می خواهد آن را بفروشد رقیب بخش خصوصی است. بی سبب نیست که مرکز، بخش بین الملل راه می اندازد یا در پی مجوز پخش ویدئوئی برای فروش ذاخلی آثار خود است و در قراردادهای مشارکت می کوشد نفع خود را دنبال کند ووووو.
در حالی که کار نهاد دولتی نباید رقابت و انتفاع در سینمائی باشد که به بخش خصوصی واگذار شده است. این ایراد اساسی که مرکز و به پیروی از آن دولت را در سینمای مستند از وظیفه اصلی ساقط کرده است همانا اجازه فعالیت انتفاعی دولت در سینماست که سینمای مستند بخشی از این سینماست و به نسبت خود از دولت – توسط مرکز – آسیب می بیند.
*وجه تمایز انجمن مستندسازان و مرکز گسترش در این میان چیست؟
همین اواخر مرکز گسترش مجوز نمایش ویدئویی دو فیلم از محصولات خود را گرفته است. تفاوت انجمن مستندسازان با مرکز گسترش اینجا مشخص می شود. انجمن از وزارت ارشاد می خواهد برای همه مستندسازان مجوز پخش صادر کند. اما مرکز گسترش برای دو اثر تولیدی خودش امکان نمایش می گیرد. مرکز گسترش راه را برای سینمای مستند ایران باز نمی کند، راه را برای تولیدهای مدیریت خود باز می کند. انجمن مستندسازان راه را برای سینماتی مستند ایران باز می کند و در پی رونق آن است. این انجمن کار انتفاعی نمی کند. در حالی که مرکز گسترش در سینمای مستند کار انتفاعی می کند. انجمن رقیب مستندسازان نیست، رفیق مستند سازان است. مرکز به نمایندگی دولت باید رفیق مستندسازان باشد اما با چنین سیاستهائی رقیب مستندسازان است. گفتن این سخن به معنای برخی همیاری ها با مستندسازان نیست اما بنیاد هستی مرکز گسترش بر رونق سینمای مستند ایران بنا نشده است واگرنه در همان دهه یکی پس از انقلاب تلویزیون را برای کمک به سینمای مستند چه بسا متحول کرده بود. اما مرکزی که خود در سیاست هایش جائی برای حقوق مولف و سرمایه گذار سینمای مستند قائل نیست چگونه می تواند گشایده تلویزیون و اصلاحگر ان برای سینمای مستند ایران باشد. بی سبب نیست در طول تاریخ تاسیس این مرکز دیده نشده است که مدیری پی گیرانه در پی این مقصود بوده باشد. انجمن مستندسازان در پی این مقصود هم با تلویزیون و هم با مرکز بوده است. این که تا چه اندازه موفق شده است بحث دیگری است.
*تکلیف بودجه هایی که به این مرکز برای ساخت آثار مستند داده می شود، چیست؟ بالاخره باید یک جایی در راستای تولید آثار مستند صرف شوند.
پول دست دولت امانتی است از جامعه ایرانی در دست مدیریت دولتی که باید در سینمای ایران هزینه شود. مثل هر صنعت دیگری دولت، باید به این سینما هم کمک کند تا روی پای خودش بایستد. مرکز را از زاویه اینکه چه سیاست هایی وضع می کند باید ارزیابی کرد. مدیریت مرکز جز در دوره اخیر، به عنوان نماینده دولت در سینمای مستند با توجه به بودجه اندک در مقایسه با مدیریت تلویزیون با بودجه وامکانات گسترده باید گفت بسیار بهتر از مدیریت تلویزیون عمل کرده است.
*مرکز گسترش دقیقا باید چه کند؟
تلویزیون، مرکز گسترش و هر نهاد دیگری که از بودجه عمومی هزینه می کند، از منظر کلان، تفاوتی با هم ندارند.همه این نهادها باید از مالکیت بر اثار منع شوند. تلویزیون چون نیاز به پخش آثار دارد، وظیفه مند باشد حق نمایشی آثار مستند را بخرد. مرکز گسترش و تلویزیون از دو منظر می توانند به تامین سرمایه ساخت آثار مستند کمک کنند. در این سیاست تلویزیون می تواند حق دو، سه بار پخش را بخواهد. اما کمک مرکز باید بلاعوض باشد. اینکه چه بخشی از سرمایه هر اثر را باید تامین کند، اینکه در چه صندوق هایی و با چه ساز و کارهایی این کمک های می تواند عملی شود، موضوع گسترده ای است. این اتفاق باید در سال های آغازین پس از انقلاب مدیریت می شد و می افتاد. در طول سه دهه با سیاست های غلط دانسته یا ندانسته، نهاد دولت و تلویزیون را تا خرخره در باتلاق سینما فرو برده اند.
سه دهه سوء سیاست و طراحی نامناسب برای نقش دولت و تلویزیون کسانی را منتفع ساخته است که به این آسانی نمی توانند از آن دل بکنند. تغییر نقش بنیانی تلویزیون و دولت در سینما اکنون بسیار سخت است. چنین کاری در توان این یا آن مدیر و وزیر و رئیس سازمان نیست. اکنون تغییر نقش و نجات این دو نهاد به پادرمیانی حاکمیت و مجلس نیاز دارد.