« به نفع رؤیاها… » *
آزاده بی زار گیتی
یادداشتی درباره ی مستند
« زینت ، یک روز بخصوص »
کارگردان : ابراهیم مختاری
از خوشی های این روزها شاید ، همین آمدن فیلم های مستند به پیشخوان کتاب فروشی ها و شهر کتاب هاست و به راستی که هوایِ تازه ای دمیده است در این فضای راکدِ فیلم های بی جانِ روی پرده .
و « زینت یک روز بخصوص » ، یکی از این فیلم هاست . دیدنی و تأثیرگذار .
تولیدش برمی گردد به دهه ی هفتاد، اواخر دهه ی هفتاد . دوران موسوم به اصطلاحات . دورانی که انگار سال های خوب مستندهای اجتماعی و حرکت های روشنی بخش زنان هم هست و چنان شوری در دل می اندازد که جریان ساز می شود . جریانی که گاه و بی گاه در آثار مستند خوب دهه- های بعد هم ادامه می یابد . مستندهایی مانند : « گفتگو در مه » محمدرضا مقدسیان ، « از پس برقع » مهرداد اسکویی ، « صدای دوم » مجتبی میر طهماسب و… !
فیلم ، موضوعی سرراست دارد . روایت یک روز از زندگی زینت ، زینت دریایی . نامزد اولین انتخابات شورای « صَلخ » ، به همین سادگی ، پیچیدگی اش آن جاست ، امّا که مردم شهر ، بعضی مردم شهر ، حضور یک زن را در شورا ، باعث بی آبرویی می دانند . پس به او « زینت » هشدار می دهند که به حدّ خود قانع باشد و از انتخابات به نفع همسرش کنار بگیرد . و « زینت » که پُراز عشق است … عشق به همین مردم و برای شان رؤیاهایی در سر دارد ، قانع نیست به حدّ خودش ، لابد و کنار نمی رود و اصرار دارد که بماند … و پِی راهی است برای بهتر کردن اوضاع ، با آوردن آب شیرین … تأسیس مدرسه ی دخترانه … آسفالت شهر… زمین بازی و نمی خواهد اجازه دهد کسی رؤیاهای اش را بگیرد و به نفع رؤیاهای اش می ایستد و همین ویژگی- هاست که فیلم را جذاب و دیدنی می کند تا « زینت ، یک روز به خصوص » را سند اصیلی بدانیم از دورانِ خودش و حتی شاید این روزها… ! .
فیلم با عکسی از « زینت » آغاز می شود . زینتی در پس برقع ؛ رسم است در جنوب انگار که زنان بعد از ازدواج ، برقعی بر صورت ببندند [ عجب رسم عجیبی ] و برداشتن برقع چیزی ست « شبیه لخت شدن در انظار عمومی » ! این است که کات بعدی ، آن چنان به یادماندنی و تأثیرگذار است که می خورد به عکس صورت بی برقع زن و صدایی خارج از کادری که صدای « زینت » است و برایِ- مان از خودش می گوید و این شروع فیلم است . شروعی موجز و هوشمندانه که برای مان کافی- ست تا ما را در همان ابتدا بی هیچ گزافه گویی با شخصیت جسور زینت آشنا کند .
فیلم با تصاویر دسته ای از زنان در صف انتخابات ادامه می یابد . تابلویی سورئال از زنان برقع پوشی که آمده اند تا برای انتخاب نامزد منتخب خود ، انگشت بزنند . دوربین رویِ دستی صمیمانه که گویای این تصاویر است . دوربینی که با همین صمیمت وارد زندگی زینت می شود و ما را یک روز کامل پر هیجان ، تا انتهای شب رأی گیری می کشاند .
فیلم ساز با دوربین مشاهده گرش و پرهیز از نورپردازی چنان صمیمانه به موضوع نزدیک می شود که شیوه ی مشاهده گرانه ی فیلم و ارتباط گیری اش را با سوژه ، باید از نمونه های درخشان سینمای مستند به حساب آورد .
همه چیز واقعی و صادقانه است . تصنعی در کار نیست . قاب ها شیک و مسحور کننده نیستند و اصلاً قرار نیست که این گونه باشد . سبک تصویربرداری درست از دلِ زندگی « زینت » بیرون آمده انگار همه اجزای دیگر فیلم هم ، در تداوم این لحنِ صادقانه مؤثراند . مختاری ، « زینت » را در دلِ زندگی روزمره اش دنبال می کند ؛ آشپزی می کند . غذا می خورد . با کسانی که از بیرون خبرهای ضد و نقیض می آورند گپ و گفت دارد . با « خالو » بحث می کند و هم چنان چشم به راهِ نتایج شمردن آراء است . هیجانی ناشی از انتظار که ما را تا پایان فیلم با خود می کشاند .
فیلم ساز فضایی فراهم می کند تا بیینده را به تأمل وا دارد که بداند موضوع این نیست که مثلاً
« زینت » خوش و خرم در خانه اش نشسته و یک شبه تصمیم گرفته که برقع را بردارد و بهورز شود یا این که یک شبه ، با مژه بر هم زدنی تصمیم گرفته نامزد انتخابات شورای شهر و روستا باشد . از سرِ جاه طلبی ! خوبیش این است که هر چه این مجادله به جلو می رود ، ما علاوه بر این که به دنیای « زینت » نزدیک تر می شویم ، او را می بینیم که صبورانه در برابر « خالو » که خود ، نمادی از تفکر مردسالار است – ایستاده است ، مأیوس نمی شود و هرگز در جای گاهِ یک قربانی ، آرزوهایش را نمی بازد . ویژگی زینت در این است که اصرار دارد تا پایان راه باشد و اصرار دارد که « خالو » را هم از خواب شیرین بیدار کند . او مدام تأکید می کند که « نمی خواهد دست روی دست بگذارد » و « غصه بخورد » و تنها و تک افتاده مثل بقیه ی زنان برقعِ پوش این جزیره ی سرگردان ، منتظر بشیند تا روزی باد بیاید و آرزوی هایش را با خود ببرد و سرانجام « خالو » ناراحت از این شکست بلند می شود و از در بیرون می رود .
این بحث ها و پرسش های جلوی دوربین هر چند که گاهی ما را نسبت به موضع گیری « خالو » حیرت زده و عصبی می کند ، امّا چنان صادقانه و خودمانی اتفاق می افتد که تو علاوه بر این که به شیوه ی نگریستن زینت به جهان نزدیک می شوی ، جایی دلت برای « خالو » می سوزد و حتی گاهی یاد آن جمله ی « سینایی » می افتی که درباره ی
« عروس آتش » گفته بود ، در شرایط ظلم همه مظلوم اند » ، انگار !
مشاهده گر بودن فیلم البته به این معنا نیست که فیلم منفعل است و از تنش های هیجانی و عاطفی خالی . برعکس ، مختاری جایی مانند « هزتزوگ » عمل می کند ؛ « ما نباید مگس روی دیوار باشیم ، من می خواهم زنبور سرخی باشم که نیش می زند » ؛ مختاری هم با قرار دادن فیلم در متن بستری اجتماعی دقیقاً همین کار را می کند . مثلاً در سکانس گفتگوی « خالو » و « زینت » که « خالو » خیلی دلسوزانه ، جمله های نسبتاً توهین آمیز را خطاب به « زینت » می گوید ، بی شک نگاه مسئولانه ی یک مستند ساز اجتماعی را می بینی که انگار می خواهد با ظرافت یادآوری کند که حواسِ مان باشد ، موضوع تنها یک « زن » و یا « یک روز به خصوص » نیست .او از خلال حرف های « خالو » گوشزد می کند که « زینت » تنها دستمایه ای است برای پرداختن به پرسشی بزرگ تر ، پرسشی درباره ی تلاش جان فرسایِ زنان در جامعه ای بسته ! و تو را به فکر وامی دارد که به راستی « زینت » از چه تعداد مانع گذشته است و کم نیاورده است و عقب نشینی نکرده است و باز چه تعداد مانع دیگر باید بگذرد ؟!
و به راستی چه طور مستند ساز با استادی تمام از این هفت خوان تا به این حد موفق بیرون آمده است ؟ این که آدم ها ، « بی توجه به دوربین به کار خود ادامه دهند » و « جلوی دوربین جوری باشند که انگار دوربین وجود ندارد » . این لحنِ فیلم ، هر چند که ویژگی سبک مشاهده گر است ، امّا رسیدن به آن ، به قول روبرت صافاریان ، کمال مطلوب هر مستند سازی است ، که همیشه میسر نمی شود !
این که « زینت » و « خالو » تا به این اندازه با دوربین خودمانی اند و « احمدی » همسر زینت هم همین طور . این که در لحن ، گفتار ، راه رفتن و لباس پوشیدن آدم ها هیچ تصنعی نیست و آدم ها ،حتا آدم های حاشیه ای که به خانه رفت و آمد دارند ،چنان با دوربین راحت اند که هیچ کدامِ شان حضور دوربین را مزاحم فرض نمی کنند و آن را مثل یک حس خوب واقعی به هم انتقال می دهند . از این حیث ، « زینت » ، « یک روز به خصوص » تجربه ی بسیار موفقی است . تجربه ی قابل اعتمادی در « اکنونی » صادقانه ی یک فیلم مستند و همین هاست که مثل خون گرمی ، یک فیلم مستند را زنده نگه می دارد و به تداوم عینی و عاطفی آن بامخاطب کمک می کند .
مختاری ، خود جایی درباره ی این « خودمانی بودن » در آثار مستند گفته بود ؛ خودمانی شدن دوربین با شخصیت هایی که می خواهم در آن ها فیلم بسازم از ضروریات ساخت این نوع مستندهاست . در واقع پیش از خودمانی شدن دوربین ، باید مستندساز با شخصیت هایش خودمانی شود و برای رسیدن به رابطه ی خودمانی ، مستند ساز بهتر است کاری کند که شخصیت او را بپذیرند و این نیاز اساسی است و وجودش به پُر بار شدن مستند کمک می کند ….. » [ ماهنامه ی فیلم ، شماره ۳۸۶ ، سال ۱۳۸۷ – ص ۱۰۵ ] .
به هر حال « مختاری » با دنبال کردن زندگی « زینت » در « یک روز به خصوص » و مشاهده واکنش های او به اتفاقات آن روز ، فیلم جذابی را پدید آورده است . فیلمی که یک جور تو را به تماشای جهان می کشاند . جهانی که واقعی است . جهان « زینت » است ، جهانی که هست ، وجود دارد ، امّا فیلم ساز ، یک بار دیگر ما را وادار می کند تا به تماشایش بنشینیم ، تا به قول شاعر باشد این جهان
« بیش از آن چه هست » و « ما باشیم ، بیش از آن چه هستیم » .
بودنی که در مواجه با پایان فیلم ، امکان سرخوشی اش دو چندان می شود ؛ وقتی که سرانجام در انتهای شب ، خبر می رسد که : « زینت » به اتفاق آراء به عنوان نماینده ی شوراء انتخاب شده است و این خبر شادی بخشی است و خوش حالت می کند که چه خوب که « زینت » هرگز با « خالو » سازش نکرد و چه خوب که « به نفع رؤیایش »، پاپس نکشید و امیدورانه ادامه داد . امیدی که برای او امکانی است برای ساختن دنیایی بهتر انگار .
دنیایی بهتر برای مردمانی که « این همه دوستشان دارد و این همه از او دوراَند » ! .
*سطری از ((یدالله رویایی ))
این متن نخستین بار در اردیبهشت ماه ۱۳۹۱ در مجله تجربه چاپ شده است.